گاهی دلمون بی خودی میگیره..نا امیدی میاد سراغمون از زمین و زمان شکایت داریم و خودمون رو بد شانس می دونیم..اما کافیه یه لحظه به چیزایی فکر کنیم که داریم و خودش برای خوشبختی کافیه..چیزایی که برای خیلی ها آرزوست!نگو که هیچی نداری که باعث غبطه باشه...نگو چه فایده...هیچی نگو فقط برای یه لحظه هم که شده فکر کن.چشماتو بذار روهم و خودت رو بذار جای آدمایی که حسرت دیدن چشماتو شنیدن گوشهاتو کارایی دستاتو و قدرت پاهاتو دارن...شایدم به هوش و استعدادت غبطه می خورن به موقعیتت به زندگی موفقت به کسایی که دور و برتن و دوستت دارن و دوستشون داری...چه میدونم اما مطءنم یه چیزی هست که به خاطرش شاکر باشی و احساس خوشبختی کنی..یا الله یه چیزی هست.

نظرات 4 + ارسال نظر
لیموی صورتی یکشنبه 10 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 06:22 ب.ظ http://pacific.blogsky.com

خیلی وقته دارم دنبال اون * یه چیز* میگردم...
تو ندیدیش؟؟

پارسا سه‌شنبه 12 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 12:40 ب.ظ http://khalvatkadeh.blogsky.com

سلام بانوی شرقی
زیبا نوشتید . مضمونش شبیه یکی از پست های من بود.
واقعا گاهی وقتا آدم این همه نعمتی رو که در اختیار داره فراموش می کنه و یه تلنگر لازمه تا اون رو به خودش بیاره. و مطلب شما بهترین تلنگر بود.
موفق باشی.

شازده خانوم سه‌شنبه 12 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 02:41 ب.ظ http://shazdekhanoom.blogsky.com

به نام خدا
خواهر گرامی پست سازنده ای بود.
ما چاکر خدا هم هستیم.

س جمعه 15 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 10:07 ب.ظ

اتاق محقرت را ترک کن . ساز خود را بردار و به گوشه ای دنجی برو . فارغ از آدم و آدمیان بنواز بگذار دنیا به هر کجا می خواهد برود

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد