امروز عاشورا بود باز قسم خوردم سال دیگر چنین روزی در خانه بمانم.پارسال هم همین قسم را خورده بودم اما التماسهای پسرم برای دیدن دسته خامم کرد.باز با دیدن صورتهای پر آرایش و موهای عجیب غریب و لباسهای ناجور فکر کردم مردم ما متاسفانه فلسفه هیچ چیز را نمی دانند یا بهش فکر نمی کنند من اصلا آدم جانماز اب کشی نیستم اما احترام بعضی چیزها (اگه اونقدر اعتقاد داری که دنبال دسته راه می افتی یا تو دسته سینه می زنی )لازمه...

این بماند وقت غذا در خانه هایی که غذا نذری می دادن جماعت چنان برای ظرفی غذا بهم توهین می کردن و به سر و کول هم می زدن که زبونم لال اگه خود امام حسین هم بود رعایتش رو نمی کردن و ...

باز قسم خوردم سال دیگه بیرون نیام!!

نظرات 1 + ارسال نظر
من پنج‌شنبه 20 بهمن‌ماه سال 1384 ساعت 03:54 ب.ظ http://sepidehdaman.blogsky.com

اوللللللللل
شما رو پسرتون برد بیرون منو مادربزرگم :( میخواستم نرم ولی خوب دیگه ... چه کنم ...مسن هستند و دل نازک :)
مامانم ولی میگه مراسم عزاداری امام حسین شده حسین پارتی ... راست هم میگه دقیقا پارتیه !

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد