امروز می خواستم آقای همسر رو کمی تنبیه کنم تا بفهمه نگهداری دو تا پسر بچه خیلی سخت تر از چیزیه که فکر می کنه (کارهای خانه بماند!)خلاصه با خودم گفتم صبح می رم تا بعد از ظهر!ولی زهی خیال با طل!!

تمام استخرایی که می شناختم روز جمعه به آقایان اختصاص داشت.سینماها تعطیل بود و حتی کتابخانه بسته بود!تو ماشین نشستم و فکر کردم اگه یه خانوم خسته از یک هفته کار بخواد روز جمعه تفریح سالم !! داشته باشه باید چه غلطی بکنه؟ بعد خنده ام گرفت چون بیشتر خودم تنبیه شده بودم.مثل بچه آدم برگشتم خونه تا به وظایف آسون و پیش پا افتادم برسم...

امروز عاشورا بود باز قسم خوردم سال دیگر چنین روزی در خانه بمانم.پارسال هم همین قسم را خورده بودم اما التماسهای پسرم برای دیدن دسته خامم کرد.باز با دیدن صورتهای پر آرایش و موهای عجیب غریب و لباسهای ناجور فکر کردم مردم ما متاسفانه فلسفه هیچ چیز را نمی دانند یا بهش فکر نمی کنند من اصلا آدم جانماز اب کشی نیستم اما احترام بعضی چیزها (اگه اونقدر اعتقاد داری که دنبال دسته راه می افتی یا تو دسته سینه می زنی )لازمه...

این بماند وقت غذا در خانه هایی که غذا نذری می دادن جماعت چنان برای ظرفی غذا بهم توهین می کردن و به سر و کول هم می زدن که زبونم لال اگه خود امام حسین هم بود رعایتش رو نمی کردن و ...

باز قسم خوردم سال دیگه بیرون نیام!!

تبریک به کارگردان موفق و خوش فکر ایران ابراهیم حاتمی کیا!حتم دارم به نام پدر مثل بقیه کارهاشون دیدنی و زیباست!شاید یکی از آرزوهام فیلم شدن کتاب بعد از او توسط این کارگردان قدرتمند باشه!آرزو بر جوانان عیب نیست!!