ای عاشقان

ای عاشقان ای عاشقان دل را چراغانی کنید       ای می فروشان شهر را انگور مهمانی کنید
محبوب من بگشوده در روی گدای خانه اش .....
تولد حضرت مهدی (ع)بر همه عاشقان و منتظرانش مبارک.به امید امدنش و نجاتمان از این همه ظلم و بی عدالتی!

با عرض تاسف

روزنامه همشهری امروز رو خوندید؟یه گزارش درباره سد سیوند و آثار باستانی بی نظیری که پشت سده وجود داره نوشته..مقبره کوروش کبیر و محوطه شاهی پاسارگادو...باورتون می شه درباره ساخت سد با میراث فرهنگی مشورت شده که آیا ساخت سد و مسایلی مثل آبگیری اون برای آثار ارزشمندی که حتی در فهرست یونسکو ثبت شده زیان بار نیست ورییس قبلی اداره میراث فرموده اون آثار همچین چیز مهمی هم نیست ونباید برای پیشرفت امروز معطل تمدن گذشته شد!!(آیا به نظرتون این آدم ایرانی و وطن پرست بوده؟)بعد استعلام کتبا به میراث فرهنگی رفته و آقای بهشتی اصلا جواب نداده!!!(چهارتا استخون مرده انقدر هیاهو داره؟!شایدم فکر می کرده اوووه..سد کجا!آثار باستانی که در 17کیلومتریشه کجا!)ولی حالا نویسنده مقاله اظهار تاسف کرده که حداکثر دو سال دیگه (تا زمان آبگیری سد)وقت داریم یه مقدار از اثار رو که می شه جابجا کنیم. ولی اونایی که می مونه (مثل بناها.مقبره ها و محوطه شاهی زیر آب میره!!)البته خیلی نگران نباشید یه عده هم اعتقاد دارن نمی ره..تو ایران هنوز به صورت سنتی حدس می زنن.یه عده میگن میشه..یه سری می گن نمیشه...اما یاد روزایی افتادم که طالبان تمام آثار باستانی و تاریخی کشورش رو نابود کرد و چقدر ایرانی های کاسه از آش داغتر هیاهو کردن...با عرض تاسف!

باران

دخترک زیر باران که حالا شدت گرفته بود پا به پا می شد و در دل قسم می خورد هر ماشینی جلوی پایش ترمز کند بی هیچ حرفی سوار شود.تمام لباسهایش خیس شده و به تنش چسبیده بودند .اگر سرما می خورد...زیر لب خودش را لعنت کرد که چرا سوار همان پراید آلبالویی نشده بود..بعد در دل جواب خودش رو داد ((اون موقع هنوز دوش آسمون باز نشده بود..)) آینه جیبی اش را یواشکی بیرون کشید و با سرعت خودش را دید زد..آرایش غلیظو حرفه ایش زیر باران تند داشت مثل گریم دلقکها میشد باید زودتر سوار ماشین میشد حتی اتوبوس واحد برایش عالی بود .

با صدای بوق متوجه پیکان جوانان قهوه ای و داغانی شد که کمی جلوتر برایش ایستاده بود به سرعت جلو رفت بعد از دیدن خنده کریه و نگاه گرسنه راننده که بدتر از ماشینش به نظر می رسید شوکه شد صدای راننده چندش اور بود:چیه خوشگله فکر کردی پول همیشه پیش پولداراست؟به قیافم نگاه نکن ..

بعد چند تراول قرمز را تکان داد:مایه داریم ...

دختر زیر لب فحشی داد و از ناچاری سوار شد بعد در دل گغت ((من که دنبال کاسبی بودم ..حالا هم که خدا این خرو رسونده چرا رد کنم؟))

مرد هنوز داشت با لبخندی که جای دندانهای افتاده اش را نشان می داد وراجی می کرد رسیده بود به تعریف از خانه مجردی اش که زنش اصلا از وجودش خبر نداشت که زنگ احمقانه و داش مشتی موبایلش حرفش را نصفه گذاشت.ناگهان صدایش کلفت و لهجه اش عوض شد:باز که تویی ...مگه صد دفعه نگفتم به این بی صاحاب زنگ نزن...پول تلفن رو تو می دی؟..حالا بنال زودتر و خلاص کن ..خوب که چی ؟...چه کار کنم ؟...از گور بابام پول بیارم ؟میگم ندارم ..بگو فعلا دو تا نون بخره تا بعد...می گم ندارم می گی دختره کفشش پاره شده؟خوب بده براش بدوزن تا یه پولی گیرم بیاد

دختر با اشمیزاز جابجا شد تا بلکه نگاه مرد را از آیینه بدزدد بلکه خجالتش بدهد اما مرد تازه روی دور حرفهای تکراری و آشنا افتاده بود :از صبح تا شب با این قارقارک جون میکنم ...بیشتر ندارم ..اگه این بار آمد جلو در بگو شب با خودم حرف بزنه ...بگو این ماه ندارم ..نخواست بلند می شیم ...بیخود !مگه دزدی کردیم که جلوی در و همسایه خجالت می کشی؟...نترس با یه وعده نون خالی بچه ها سوتغذیه نمی شن!این حرفا مال پولداراست نه ما...بس کن دیگه زن آخر به تصادفم می دی ..خیرت که نمی رسه..

دختر بی طاقت به مرد که در ترافیک مانده بود نگاه کردبعد در را باز کرد.مرد باز خنده کریهش را زد: کجا خوشگله ..نترس واسه تو پول دارم من هیچوقت با خوشگلا بد حسابی نکردم..

دختر خشمگین برگشت :می دونی چرا این کاره شدم ؟چون بابام یه بی شرفی بود مثل تو که برای همه پول داشت جز من و مامان و داداشم!بترس از اون روزی که دخترت برای کفش نو خودش رو خرج کنه..

و مرد را با لبخند خشک شده بر جا گذاشت.