مهرداد مثل آدم اهنی بود که پزشکان می خواستند به او جان بدهند کم کم موضوع برای ما قدیمی شد و هرازگاهی حال مهرداد را از مادرم سوال می کردیم بی آنکه واقعا منتظر جواب باشیم تنها چیزی که ناراحتمان کرد این بود که زن آمریکایی مهرداد او را ترک کرده و با دوست مهرداد همخانه شده است می دانستیم برای مهرداد با آن شرایط چه ضربه بدی بوده است.اما این خبر هم کم کم کهنه شد و ما در هیاهوی زندگی خودمان غرق شدیم اما خبرها به گوشمان میرسید :امروز مهرداد چند قدم بی ویلچر راه رفته....
نظرات 1 + ارسال نظر
شازده خانوم شنبه 10 اردیبهشت‌ماه سال 1384 ساعت 01:28 ق.ظ

شلام تکین عزیز....خسته نباشید..من مشتاقانه داستان شما را دنبال میکنم و منتظر بقیه ماجرا هستم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد