یک هفته رفته بودم مسافرت ...کجا؟ معلومه دیگه ...شمال!چه هوایی ..چه مناظری اما دوستان باور کنید اهالی تهران به دود و ترافیک و شلوغی و از همه مهمتر عجله عادت کردن! از صبح که بیدار میشدیم عجله داشتیم زودتر صبحانه بخوریم حالا برای چی خدا می دونه !کنار ساحل زود حوصله بچه ها سر می رفت و می گفتن مامان چه کار کنیم ؟... پدر بچه ها هم تمام مسابقات فوتبال رو از تلویزیون نگاه کرد و در مقابل اعتراض من با لبخند گفت :استراحت برای من یعنی این! با خودم فکر کردم شاید بهتر بود سر جامون می موندیم... |